جدول جو
جدول جو

معنی چاو چاو - جستجوی لغت در جدول جو

چاو چاو
بانگ گنجشک را گویند، وقتی که جانوری قصد گرفتن او کرده باشد یا کسی دست به آشیان او کند که بچه او را برآورد، (برهان)، آواز گنجشک باشد در زمانی که جانور شکاری قصد او کند یا وقتی که بچۀ او را از خانه او بردارند، (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری)، بانگ گنجشک و دیگر مرغان خصوصاً وقتی که جانوری قصد گرفتن او کند و یا کسی جهت گرفتن بچۀ وی دست در آشیان آن نماید، (ناظم الاطباء)، صدای گنجشک و دیگر پرندگان کوچک در موقعترس یا هنگام اضطراب، جیرجیر، جیک جیک:
بی خانمان و بی زن و فرزند دشمنت
گنجشک وار دارد پیوسته چاوچاو،
شمس فخری (از انجمن آرا)،
، صدا، (برهان)، شور و غوغا، (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چاو چاو
ناله و زاری، سر و صدای پرنده ای کوچک مانند گنجشک هنگامی که پرنده دیگر به او حمله کند یا کسی بلانه او تجاوز نماید تا بچه اش با بگیرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاوچاو
تصویر چاوچاو
سر و صدای پرنده به هنگام خطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاک چاک
تصویر چاک چاک
چاکاچاک، برای مثال ز بس نعره و چاک چاک تبر / ندانست کس پای گفتی ز سر (فردوسی - ۷/۳۴۳)، پر از چاک و شکاف، پاره پاره، بریده بریده، برای مثال همه دشت سر بود بی تن به خاک / به سر بر ز گرز گران چاک چاک (فردوسی - ۵/۱۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
ده کوچکی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 38 هزارگزی جنوب باختری در میان و 4 هزارگزی باختر شوسۀ عمومی بیرجند بزاهدان واقع شده، جلگه و گرمسیر است و9 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
در حال چاویدن، ناله کنان، بانگ زنان، بانگ کنان ببانگی که مرغ جوجه دار کند خواندن جوجه های خود را، تیز تیز ناله کنان و بانگ زنان چون مرغی که دنبال جوجۀ گم گشته گردد:
مرغ دیدی که بچه زو ببرند
چاوچاوان درست چونان است،
، تیزتیز ناله و بانگ کنان از درد عشق، معوج و غیر مستقیم و منحرف، گمراه، (ناظم الاطباء)، و رجوع به چاوچاو شود
لغت نامه دهخدا
نام دوائی و آن برگی باشد که از ختا آورند و جوشانیده مانند قهوه خورند، (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء، شهرستان رشت واقع در 6 هزارگزی جنوب لشت نشاء و 6 هزارگزی باختر شوسه لشت نشاء به کوچصفهان، جلگه، مرطوب، با 320 تن سکنه، آب آن از نورود از سفید رود، محصول آنجا برنج و ابریشم و چای، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ج 2)
لغت نامه دهخدا
چاکاچاک، چکاچاک، چکچاک، چکاچک، طراق طراق، جرنگ جرنگ، ترنگ ترنگ، بمعنی چاکاچاک است که صدای طراق طراق زدن شمشیر و خنجر و تبرزین و مانند آن باشد، (برهان) (آنندراج)، صدای برخورد شمشیر و تبرزین و جز آن، (ناظم الاطباء)، صدایی که از بهم خوردن سلاحهای جنگی برخیزد، آواز شکستن یا دریدن و پاره شدن چیزی:
ز بس چاک چاک تبرزین و خود
روانها همی داد تن را درود،
فردوسی،
همی گرز بارید همچون تگرگ
همی چاک چاک آمد از خود وترگ،
فردوسی،
که پیش من آمد پر از خون رخان
همه چاک چاک آمدش ز استخوان،
فردوسی،
ز بس نعره و چاک چاک تبر
ندانست کس پای گفتی ز سر،
فردوسی،
،
شکافته و دریده را نیز گویند، (برهان) (آنندراج)، بسیارچاک، بدرازا بریده یا دریده، بریده بریده، پاره پاره، پاره پوره، ریزریز، ریش ریش، ترکیده، شرحه شرحه:
تن از خوی پر آب و دهان پر ز خاک
زبان گشته از تشنگی چاک چاک،
فردوسی،
همه دشت سر بود بی تن بخاک
همه تن ز گرز گران چاک چاک،
فردوسی،
زنی بود بهرام یل را نه پاک
که بهرام را خواستی چاک چاک،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
چاقاچاق، تاق تاق، طراق طراق، صدایی که از خورد شدن و شکستن چیزی برخیزد:
بسر شد گاهیش نرم و گه درشت
زو برآرد چاقچاقی زیر مشت،
مولوی
لغت نامه دهخدا
دره یاکوهی که خم درخم بود گویند چام چام و چم چم، (فرهنگ اسدی)، دره های کوه، راه های پرپیچ و خم و تاب، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
گفتا مرا چه چاره که آرام هیچ نیست
گفتم که زود خیز و همی گرد چام چام،
منجیک (از فرهنگ اسدی)،
، ظاهراً چمان چمان، آرام آرام، آهسته آهسته و خرامان خرامان معنی میدهد و ممکن است در شعر منجیک که در بالا نقل شد همین معنی منظور شاعر بوده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از چام چام
تصویر چام چام
پر پیچ و خم (دره راه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاک چاک
تصویر چاک چاک
پاره پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاو کاو
تصویر کاو کاو
تفحص تجسس تفتیش، کندن حفاری، بناخن کاویدن (داغ زخم و غیره را) : (از کاو کاو ناخن مطرب درین بهار جوشیده خون تازه ز داغ کهن مرا . {یا به کاو کاو بودن، در بحث و گفتگو بودن: (تا کی بر شیر و گاو باشی با هر دو بکاو کاو باشی) (تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو چاه
تصویر گاو چاه
چاهی فراخ و عمیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چام چام
تصویر چام چام
پرپیچ و خم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاوچاو
تصویر چاوچاو
ناله و زاری، سر و صدای پرنده ای کوچک مانند گنجشک هنگامی که پرنده دیگر به او حمله کند یا کسی به لانه او تجاوز نماید تا بچه اش را بگیرد
فرهنگ فارسی معین
پاره پاره، پرچاک، چاکدار، هراش هراش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی بازی محلی
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله ی آب، گودال آب، روستایی از دهستان بهرستاق آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای سبزی مانند اسفناج که به صورت آب پز خورده شود
فرهنگ گویش مازندرانی